*لطفا قبل خوندن،هرگونه پیش فرض و ذهنیت منتقد ای رو کنار بزارین.باتشکر*

خب اول که هم به من و هم به شما تبریک،این اولین پست "یهویی" بعد مدت هاست.

یه چالش جدیدی تو بیان راه افتاده به اسم "دپ هارت".قصد و منظورم این نیست که بیام نویسنده چالش و تمام کسایی که شرکت کردن رو گناهکار خطاب کنم و با یه منطق قضاوت گرا خوب رو از بد جدا کنم.نچ.

اما واقعا چه خبره؟ میدونم این لحن تنده.اما کافی نیست؟

تو این چالش یه سری سوال راجب ناراحتی و مود های دارک پرسیده شده و پاسخ دهنده ها به دارک ترین شکل ممکن توصیف کردن.

میدونم اینکه یه وقت هایی حالمون اوکی نباشه،مشکلی نداره.اما میشه این فرهنگ که با نشون دادن اینکه افسرده این،احساس خفن بودن خواهید کرد رو دور بندازید؟

هم من و هم خودتون میدونین،که گاهی فقط یه سری نوشته هایی رو منتشر میکنین که بقیه بیان و دلسوزی نشون بدن*چشمک*.

خب اگر واقعا یه اتفاقی در دنیای واقعی روتون فشار گذاشته و دارید باهاش میجنگید،چرا که نه؟ حتما راجبش بنویسید.حتما!

اما وقتی نشستین پشت مانیتور و دارین خیار میخورین،چرا یه چیزایی مینویسین که ممکنه حال برخی افراد رو حتی بد کنه؟

آیا میدونستین این بازی کردن با احساسات دیگرانه؟

دنیای مجازی جای بزرگیه،و به اندازه بزرگ بودنش کثیفه.بله همین طوره،واقعا کثیفه.گاهی میتونه از هر چیز کشنده ایی خطرناک تر باشه.همه میدونیم^-^.

حتی در بیان،بیان مثل هر بخش مجازی دیگه یه جامعه جداگونه محسوب میشه،و از بزرگ و کوچیک،خونه دار و بچه دار،زنبیل و بردار و بیار..اهم..چیز،از هر گروهی از جامعه اینجا شما آدم پیدا میکنید.

با جرات میشه ثابت کرد که بیانی که ابتدا من توش بودم،فضای خــیــلی آروم تر و سالم تری بود.اما الان میتونم بگم که..نه.

داریم خرابش میکنیم،قشنگ نیست نه؟ 

و اگر بخوام براتون مشکل رو ریشه یابی کنم،متاسفانه بیش از نیمی از مشکلات گردن "بچه بازی" های گاه و بی گاه بلاگراست.

اشتباه برداشت نکنید! نمیگم که :"بیان به خاطر یه مشت بچه مودی که نمیدونن از زندگی چی میخوان در حال نابودیه".

نه منظورم این نیست.حتی بلاگرای بزرگتر هم درگیر این دوره "بچه بازی" میشن. همه شدن مثل بچه های دو سه ساله که فقط بهونه میگیرن.

من خودم به شخصه تا الان؛هرکی اینجا حالش بد بود،بهش گفتم "اشکال نداره به خودت حق بده که این حالو داری"/"ناراحتی طبیعیه".

اما الان وقتتون تمومه! 

هرچی ناراحتی و غصه بود بسه. دیدین پرنده ها چطور به بچه هاشون پرواز یاد میدن؟.

الان همه شما حق اینکه گریه کنین،بغض کنین،یا دلتون از دلتنگی و غم مچاله بشه رو دارین.

اما ساری لیدیز اند جنتلمن؛شما حق تسلیم شدن ندارین!

دیگه نمیتونم با "بیا بغلم" دلداری تون بدم،اتفاقا زمانیه که میخوام همه رو از آغوشم رها کنم تا بیدار شین و ببینین کجا این!.

همه تون،من،تو،تو، و تو، و همینطور هم تو؛بیهوش تو یه پیله گیر کردیم و تمام روز و شب رو با زل زدن به دیوار و .. میگذرونیم.

بیاین تصور کنیم تمام لحظات سخت تموم شده،(حتی اگر واقعا اینطور نباشه!).

به خودتون بیاین! خودتون رو تکون بدین! بسه این همه صبر کردن برای شنبه،برای ساعت رند،برای وقت مناسب،وقت خالی،هرچی..

یه نگاه به تقویم بنداز..چند روز دیگه از عمرت مونده؟ هوم؟ تا الان که گذشت،چیکار کردی که خود آینده ت ازت تشکر کنه؟

وقتی تصمیم میگیری تغییر کنی،انگیزه ات هیچ کس نباشه جز خودت.فقط از خود آینده ت خجالت بکش..ده سال دیگه،بیست سال دیگه،اگه آینده شو خراب کردی،گند زدی تو موقعیت های خوبش،چطور میخوای جبران کنی؟

پاشو دختر.پاشو پسر.پاشو زن.پاشو مرد.دنیا خیلی وقت ها ارزش زندگی کردن رو نداره،ولی هنوز تموم نشده.

اگه منتظر یه زمان مناسب بودی،الان وقتشه.به الهه های آسمانی قسم الان وقتشه.

پاشو.تنبلی،غم،ناراحتی یا هر کوفت و زهرمار دیگه ای،چیزی نیست که بتونه تو رو متوقف کنه.

الان از همیشه قوی تری.از پسش بر میای.باور کن.

نقطه.

سر خط.