بالاخره اون روز رسید!
شاید باورت نشه ولی کل پست های تبریک و هرچی پیام تبریک تولد که بود رو زیر و رو کردم و در آخر فهمیدم در نوشتن پست تبریک تولد یا حتی تبریک گفتن تولد هیچ استعدادی ندارم!.
از چی بگم؟از نشستن زیر نور ماه و نوشیدنی و کازابلانکا..
یا از قهقه خنده و مسخره بازی و رمز و رموز ها..
از اینکه بین هزاران کتاب با دیدن دو جلدی دزیره میون جمعیت میخکوب میشم..
یا از اینکه با شنیدن فوجیان منفجر؟
از بیداری ها تا پاسی از شب و تغییر مودمون به حال و هوای شاعرانه و غمگین بگم..
یا از لنگ ظهر هایی که با چارتا حرف ساده انقدر میخندیدیم که قاطی میکردیم..؟