خورشید دوباره مست و بی قرار شد.

برگ های سبز شروع به ریختن کردند.

تابستان سرد شد.

باران پاییزی نبارید اما امشب در تخت من،بی صدا..سیل بارید.

بغض در گلو،شکست و امشب..

من؛

دوباره تنها شدم(: