زیر کتری را کم می کنم،غذای از دهن افتاده را در یخچال می گذارم،پرده را می کشم،چراغ ها را خاموش می کنم،به رخت خواب پناه می برم،نشسته ام،دراز می کشم،برای هزارمین بار امتحان می کنم،حالم از دیدن نوتیف "you may have new messages..." بهم می خورد،خودم را زیر پتو قایم می کنم..

محکم زبانم را گاز می گیرم،به خود تحمیل می کنم که در سر نیز سکوت کنم.

دیگر،از هیچ چیز بوی امنیت نمی آید.