مروارید های کوچک همبستگی.
ریسمان نامرئی وابستگی.
و این گردنبد زیبایی که بر گردنم انداخته ای.
مروارید های کوچک همبستگی.
ریسمان نامرئی وابستگی.
و این گردنبد زیبایی که بر گردنم انداخته ای.
چقدر قشنگ نوشتین سنپاییی :")))
من رو یاد بزهس انداخت...یکمی وایب انیمه "سواری در بهار جوانی" رو می می داد...
*اشاره به about web* فکر می کنین کلمات اونقدر قوی هستن که بار تخیل و زیبایی افکار شما رو به دوش بکشن؟"))
۴ تا دنبال کننده خاموش! چه خبرههxD
اونی که باید مرموز باشه،منم...TTXD
ولی حقیقتا اونی که باید قلبش با نوسنات هشت ریشتری بِپَکوِه مننننمممممممم نه شماااااااااااااا YYYYYYYYYYYYYYYYYYY---YYYYYYYYYYY
من قشنگ شمامممممم؟TT-TT ججججججیجیججیجیجیجیجیجیجیغ نهه من دیگه بر هم نمی تابم TT
*جیغ زنان شب بخیر می گوید TT*
آیسان اگه این جمله تو کتاب یا فیک یا فیلم بود قطعا از اونا بود که مینوشتم جایی که همیشه ببینمش.. از اونا که لازم نیست زیاد باشه اتفاقا هموناست که کشش ندادن و به جا تمومش کردن. نمیدونم چجوری باید بگمممم
بینایی ، شنوایی ، بویایی ، لامسه ، چشایی + تخیل
اینا برای نوشتن لازمه !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ولی تو فکر میکنی !
وقتی انقدر سنگین بود که 3 بار خوندم ..
چجوری انقدر قشنگ می نویسی؟ بخدا 34567845678 صدم این استعدادت و داشتم کتاب می نوشتم
پ.ن:ذخیره شششدددد
سلام.سلام.سلام:).
این نوشتن نیست؟یه دون آرامه!
میگم اون داستان شرلوک و جیمزو آماده کردم،فردا میزارمش😅
خب منم خیلی دلم برات تنگ شده دخترک، ولی خیلی بدی که انقد کم میای...
اومدم *با دلخوری و سفت کردن خودش*
میشه انقد به وب مورد علاقه من توهین نکنی؟ ببینم، چنتا پیش نویس تلنبار کردی ها؟!
ووییی آفرینن *--* پس انقد وایسا و نرو تا منم بیام :) انقد وبا کم فعالیت شدن و یه سریا رفتن دارم افسردگی می گیرم...
ممنونم که برای سه بار نگاهت رو بهش هدیه دادییی
وقتی تو همینم داره استعداد فوران می کنههه:))))چجوری اخهههه وای ..خدای استعدادی انگار تو نوشتن
نه بابااااا من ادبیاتمم واقعا زیر حد فقره من بتونم انشام و 20 بگیرم هنر کردم
ایهاالناس!
فقط من دلم برا لابلیسترم تنگ شده بود نه هیچکس دیگه! عه!
دست نزنین بهش!
اصن بیا بریم اینجا جای تو نیست. بیا بریم وب خودم نیا اینجا.
*بغل کردن و با خود بردنت
نه قلقلک دادن من خیلی حساسه! نده خواهشا! پخش زمین میشم یهو xD
منم یه مدت تلنبار شده بود یهو همه رو انتشار زدم! توعم بزن. مهم نیست. قشنگم هستن تازه .
آفریننن !
هعی...منم باهات میام...
آخ...چرا اونو یادآوری کردی الان؟ ای خدا...
نه خواهش میکنمم! عوارض بدی داره ب خدا TT
اتفاقا اتفاقا اصلا خوشگل نیست. گفتم بدونی xD
پست تولدم هست؟ آهنگه...توش صدای خنده هامو باید شنیده باشی...
ببخشید:"" وقتی کامنتا بستس کمتر میام بیان برای همون بستمشون:"
حالت چطوره؟*-*
بزرگترین نویسنده ها برای نوشتن فقط و فقط تو چیزایی که دیدن و شنیدن و حس کردن به وسیله تخیل غرق میشن و وقتی نگاه کاغذ میکنن میبینند که کاغذ پر شده !
فکر کردن یک شرط لازم برای نوشتنه ولی نه برای یک نوشته ادبی بلکه برای یک نوشته علمی !
... به هرحال من با تجربه ای که داشتم گفتم شما می تونید هرجور که دوست دارید بنویسید بالاخره همین تفاوت هاست که اثرهای متفاوت و چه بسا زیباتر رو خلق میکنه ! و گرنه من نه نویسنده بزرگی هسم نه دانشمند بزرگ و نه حتی یک وبلاگ نویس بزرگ !
خوبممم! تازگی خیلی بهتر از قبلم~~
تو چطوری لوناسان؟:>(سعی کن رمز گشاییش کنی)
اره*-*
امیدوارم این که جواب حالت چطوره رو ندادی دلیل بر این نباشه که خوب نیستی:_)
درسته که همو درک نمی کنیم گاها ولی مجموع من و تو آیسان رو ساخته..
من و تو اگه قشنگ نبودیم هم..آیسان قشنگه..
وای.ولی اگه جدا جدا خوب بودیم.خدا ما رو باهم در هم گره نمی زد تا آیسان رو بسازیم..
ولی بازم با همه ی کاستی ها،من اگر ننویسم می میرم.
اگر ننویسم می میرم.
وای..فهمیدم.
آی و سان..
آی تو یه زبون به معنی ماه ئه.
و سان تو یه زبون دیگه به معنی خورشید...
جلل خالق..
موافقم.
همونی که شخصیت اصلی که دچار شک شده..از نقل قول های اون به کار میبره تا به اتفاق نظر با خودش برسه..
من الانم با ستاره هام خوشحالم:))
ولی انگار مردم شهر ازم میخوان که برای شب هاشون بتابم..
می دونم خودت درست میشی:))))
اوکی یادم اومد.نباید برای خودمون دلسوزی کنیم.حواسم هست.
80 امین ام برای خودم.
شب بخیر اهالی بیان.
چراغ ها را من خاموش می کنم!
خاموش کردن چراغ ها*
سلام ایسان
این که خیلی خوشگل
جملات کوتاه خیلی ناز و عمیقی مینویسی:)
ولی من هنوز پست ناخونده دارم که باید بخونم چه چراغ ابجی جان. بزار چراغ خواب روشن بمونه:)
هیششش...آی و سان جاشون تو بغل منه؟ نه؟ خواهرا این موقعا به داد هم میرسن
و من قصد اینو ندارم که هیچوقت آیسان مو تنها بذارم. متوجهی؟
حتی درداتم برام دوست داشتنین.
دلم نمیخواد با این حرفایی که بهت میزنم یه روز حس بدیو برات ایجاد کنم. نمیدونم حتی منظورمو میفهمی یا نه.
ولی...خواستم بهت یادآوری کنم جز اینکه آی و سان کنار همن، یه خواهریم اینجا حواسش بهشون هست.
شاید بعد کونکور من این خیلی بیشتر بهت اثبات شه.
ولی خب...دلگرم بمون آی سان. من اینجام...
و اینم بدون من آدمی نیستم که زیاد قول بدم.
مگر مورد خاص باشه.
و من به تو قول میدم
روشن کردن چراغ ها*
وقت بیدار شدنه آیسان^-^xD
واهای:") خیلی خوشحالم که خوبییی:")))
ولی آی و سان زیادی قشنگ بود:)
رول های منگاتا*-* حالا درسته خودمونم رزرو نمی کنیم ولی خبxDTT
فکرای سمی سلینه به من چهxD
پس بخاطر همینه نمیای اره؟ وارد پستش میشی بوی ** میپیچه پشیمون میشی"-"xD
وایxDD
ولی من اصلانم دلم نخواست خواهرتو ببینم و بغلش کنمT-T
تا قبل چهار سالگیش میتونه پیش من بمونه..پرستار بچه رایگان*-*