از قدیم الایام شنیدیم هر چیزی تا حد خودش خوبه.

اگه بیشتر شه آسیب میزنه،کمتر شه بازم آسیب میزنه.

به هیچ چیزی خاصی هم بستگی نداره.

میتونه زیاده روی تو روابط دوستانه/عاشقانه باشه،زیاده روی تو درس خوندن،زیاده روی تو هر چیز مثبت یا منقی دیگه ایی.

یا برعکس.

در کل «افراط» و «تفریط».

و من تو چیزی گیر کردم که هیچ کدوم نیست.

نمیشه تعریف دقیقی ازش ارائه داد.اما تو زمان گیر کردم.

تا حالا شده آرزو کنین که زمان معنی نداشت؟ همون جوری.

برای مثال،یه پروژه ایی از تیر تو ذهنم بوده.از تیر شروع کردم به انجام دادن.اما انقدر عقبش انداخته ام که ناقص مونده.

و این خیلی حس بدیه که حس کنی تو این چند روز/ماه/سال گذشته از عمرت هیچ کاری نکردی.

اشتباه نکنین.منظورم "کار مفید" نیست.

منظورم کاملا "هیچ کاری نکردن" ئه.

شاید غیر قابل تصور باشه اما از مورد اول سخت تره.

چون اگه وقتتو به جای ورزش کردن رو انیمه دیدن بزاری،در انتها کمی پشیمونی عایدت میشه.

اما وقتی مطلقا هیچ کاری نکرده باشی،حسی فراتر از پشیمونی داری.

کاملا متوجه پراکنده بودن نوشته ام هستم.اما این موضوعیه که شاید مدتیه به شدت درگیرم کرده.

و باید اینجا نوشته میشد مگه نه؟:دی


دلم یه پست پر از پی نوشت میخواد،بنویسم این زیر؟

اوکی شروع میکنیم.

پی نوشت ها:

+دلم قالب چلوهفت میخواد،برای این جور پستا خیلی شیک و تمیزه.

+این مورد بی ربط به پست نیست؛من جدا آدمیم که ممکنه تو هرچیزی افراط کنه.

+تازگیا به یه استایل ساده ولی خفن علاقه مند شدم."-" یکم دارک جذاب"-" عکس خوبی پیدا کردم نشونتون میدم*-*

+درک نمیکنم؛درکشون نمیکنم،هیچ وقت.

+چرا پی نوشتم نمیاد؟:"

+حس میکنم خیلی از بچه های اینجا دور شدم:> هستین اصلا؟

+خسته م"-" 

+دارم برای یه چیزی سخت تلاش میکنم،در اصل"می جنگم" دعا بکنید موفق بشوم:"> عجیبه اما اگه درستش نکنم تبدیل به بزرگترین عامل درد و رنج و غم خودم میشه:دیی

+اه.شت.

+مراقب خودتون باشید.

+تا چرندیات بعدی بدرود.*دست تکان دادن*